#

همایون ارشادی به سمت یک گودالی میره که مشخص هم نیست چه غلطی دقیقا در اونجا می خواد بکنه. با کیفش کلنجار میره که بازهم معلوم نیست چه غلطی داره میکنه. نارنجکی توی کیفش می بینه. دست میذاره روی ضامنش که مثلا برای مخاطب استرس بوجود بیاره. دستش رو از روی ضامن ورمیداره. یکم ور میره با خودش. مریلا زارعی از پشت با اسلحه میزنه توو سرش. همینجا فیلم رو شیفت دیلیت کردم. چرا؟

دقیقه21 این اتفاق میفته و دقیقه23 تموم میشه. یعنی دو دقیقه. حالا حدس میزنید  این سکانس دو دقیقه ای چند پلان داره؟ 32 پلان! یعنی کمتراز هر چهار ثانیه یک پلان. دوربین بالا میره. پایین میاد. میره توو گودال. میاد بیرون. میره توو دهن کارگردان. میره توو نارنجک. میاد توو حلق من. آخه چه غلطی دارید شما؟ سکانسی که اصلا نیاز به این همه هیجان نداره چرا این همه ادا اطوار؟ گیریم که ریتم تند مدنظر فیلمساز بی سواد ما بوده. آیا این راهشه؟ فقط کم مونده بود دوربین بره توی شورت بازیگر

آخه سیگار کشیدنت هم قلابیه. یه نخ وینستون میکشی. یه نخ بهمن؟ آدمی که بقول خود دیالوگ نویس، یک عمره داره سیگار میکشه، دو مدل سیگار میگیره؟ منشی صحنه هم ول معطله اینجا.

بعد میگن عین آدمیزاد نقد کن. فراستی رو گیر میدن بهش که چرا اینقدر تند نقد می کنی؟ واقعا یه همچین آشغالِ لجنی نیاز به لحن مودبانه داره؟ جون مادرتون حداقل ترم یک سینما رو پاس کنید. اصلا این هم به جهنم. توروخدا یه کتابِ سینمایی قبل فیلم ساختنتون بخونید. مردم رو الاغ فرض کردین؟ باز من حماقت کردم یه فیلم ایرانی دیگه دیدم. البته نه کلشو. تا همون دقیقه23. که حیف وقت و شارژ اینترنت و شارژ لپ تاپ و... . ای مرده شور این سینماتون رو ببرن. مملکتی که تا ته کله توی گه باشه، سینمای بهتر از این هم نمیده.


http://s2.picofile.com/file/8285648500/kiri.png

+نوشته شده در پنج شنبه 21 بهمن 1395برچسب:,ساعت5:0توسط HELL | |

http://dl.berozseda.com/Film/1395/2/Ashkan-the-Charmed-Ring-and-Other-Stories_480p_Berozseda.com.mp4

 

 

 اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر

 

shahrammokri.com/portals/10/Pic-Shahram Mokri/postere ashkan va angoshtar.jpg

 

http://media.mehrnews.com/old/Original/1392/06/09/IMG21581019.jpg

 

http://shahrammokri.com/Portals/_default/Skins/Samiaco-CuttingEdge/Backgrounds/back1.jpg

+نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1395برچسب:,ساعت5:22توسط HELL | |

http://tobarcelona.net/wp-content/uploads/2016/06/finding_vivian_maier_ver2_xlg.jpg

 

مستند: در جستجوی ویویان مایر

کارگردان: جان مالوف

موسیقی: جی رالف

فیلم مستند "در جستجوی ویویان مایر" ، یک اثر شلخته و سردرگم. مستندی با آرشیو غنی و اطلاعات زیاد درباره ویویان مایر ولی متاسفانه شلخته و بی نظم. گفتگوها ، شخصیت ها ، بیان راوی و تک تک عناصری که باید "ویویان مایر" را در ذهن ما تثبیت کند، نمی کند و تنها مقصر این قضیه، شلختگی مستند است. خوشبختانه این مستند برخلاف خیلی از مستندهای اخیر که ادا اطوار فرمیک دارند، به فرم بازی نپرداخته و داستان مستقیم خود را پیش گرفته که همین باعث می شود که بامشاهده این مستند، خیلی اذیت نشویم.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 بهمن 1395برچسب:,ساعت5:5توسط HELL | |

پیروزی انقلاب و شکل گیری جشنواره فجر و جایگزینی آن با جشنواره فیلم تهران، مهر تاییدی بر معنادار بودن این جشنواره می باشد. عملا این جشنواره بایستی کاری انجام دهد. باید چشم اندازی داشته باشد و با گذشت سی و پنج دوره از این جشنواره، باید به دستاوردی رسیده باشد. غیر از این است؟ با نگاهی اجمالی به سی و چهار دوره گذشته جشنواره و جمع بندی کلی می توان به این نتیجه رسید که این جشنواره هیچ چشم انداز خاصی را نداشته است. وقتی جشنواره ای با هدف تغییرات آغاز به کار می کند، باید پس از گذشت چندین سال نتایج این تحولات را در خود ببیند. جشنواره فجر در این زمینه نه تنها موفق نبوده، که حتا عاملی تخریبی برای سینما در طول این سالیان محسوب شده. سوال! چرا جشنواره ای که با هدف ایجاد تحول در صنعت سینما، پی ریزی شده عملا هیچ خاصیتی ندارد؟ سوال! آیا این بی خاصیت بودن جشنواره ضربه ای به سینما وارد می کند؟ پاسخ سوال اول کاملا واضح است. سیستم مدیریت ضعیف و تغییر چشم اندازها با تغییر مدیران روی کار آمده جواب سوال است.در طول این سی و پنج سال، مدیران بسیاری ( می توان گفت تقریبا هر سال یکبار) وارد این جشنواره شدند و به طبع هرکدام سلیقه و علایق خاص خود را داشتند. این چنین شد که با ورود هر مدیر جدید به این جشنواره، سیستم و خط فکری جشنواره به کل تغییر می کرد. این چرخه مدیریتی هنوز به پایان نرسیده و نخواهد رسید. و اما در خصوص سوال دوم ، اینکه چرا باز نگری خاصی درباره رویکرد جشنواره نمی شود، سوالی است که پاسخ آن مشخص نیست. جشنواره ای که بی خاصیت باشد، سینمای بی خاصیت خروجی می دهد. جشنواره ای که عملا هیچ خط فکری خاصی نداشته باشد، سینمای پوچ و بدون فرم بوجود می آورد. سینمایی که به قول معروف دو دروغ بزرگ در خود دارد. نخست اینکه سینما نیست و دوم اینکه ملی نیست. سینمای ملی شکل نخواهد گرفت مگر با تغییر و بازنگری در خط فکری جشنواره فیلم فجر. حال پس از بازنگری در سیستم جشنواره، می توان امیدوار بود که سینمای ملی (هرچند کوچک و ناچیز) بوجود بیاید ( خواه در سطح سرگرمی خالص، خواه در سطح معناگرایی و فلسفه، وخواه تلفیقی از این دو ؛ که این سه تیپ مفصالا در قسمت های قبلی توضیح داده شد.) .

+نوشته شده در چهار شنبه 13 بهمن 1395برچسب:,ساعت4:11توسط HELL | |

http://s3.picofile.com/file/8284503668/fajr.png

فجر، بی خاصیت ترین جشنواره جهان

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 بهمن 1395برچسب:,ساعت13:56توسط HELL | |

#ستاد_مبارزه_با_خزعبل گویی

خسته ام استاد.. تو این روزگار گاهی اوقات واقعا احساس می کنم گم شدم، در برابر کس شعرها در برهوت و پوچی به سر می برم.. شرایط ورود به رپ که عقل از سر هر بنی بشری می پراند. چی شد که همه ارزش های امینم ها و توپاک ها فرو ریخت؟ کلفتی و کلاه کپ ظاهر شد؟ سفینه ها متلاشی؟ حرف های حق دگر اعتبار نمی افرینند. تنها کس شعر است که باقی می ماند. همه چی پوچ شده استاد. در این آهنگ مضحک (از بندِ #دلقک ها) یک چیز التهام بخش این روح زجر دیده و حال خراب من است.. تنها مسکن برایم صدای مخملیِ رایدن است که همچون گلوله اتشین چادر سیاه شب جهل را پاره و به اتش می کشد. به قول علی شریعتی: علم بهتر است از ثروت.. با نداشتن علم رایدن ها ظهور می کنند. در عکادمی گوگوش شرکت می کنند. کلاس تدریس رپ نبش جنده خانه ی شهرک غرب راه می اندازند. استکان بر سرم خورد می کنند. لشکری از سرباز های درجه صفرِ دیپلمه و زیر دیپلم برایم می فرستند.به حق که از غلامان اینجانت بود.. کص لیس وار بود. چند ساعتیست که از تمایل به محتوای موزیک خیره شدم ولی افسوس جز حقوق کس شعر گویی چیزی شامل حال ما نمی شود.

 

+نوشته شده در جمعه 18 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت17:25توسط HELL | |

اندر احوالاتِ #ص

آرویــن

 

حال که صاد منتشر شد یحتمل دوستانی که تا دیروز پست با مضمون "کص عمت" و "گاییدن جوخه اشرار" و غیره میذاشتن تغییر روش دادن . امروز همان آدم ها ، همان دلقک ها ، همان عزیزان ، حرف از نوشته های گابریل گارسیا مارکز می زنن. مجالس نقد راه میندازند و راجع به فراز و نشیب های زندگی مارکی دوساد میگن . باز جای امید هست که حداقل شاهین نجفی چهار نفر را به ظاهر وارد ادبیات کرده و همین هم قابل قبوله . سری به پست های اینستاگرام زدم. عزیزانی که تا دیروز "یهویی تو دستشویی"  و "همین الان سر قبر بابام" و از این قبیل پست ها می ذاشتند ، امروز با کتاب "صد سال تنهایی" اثر مارکز سلفی انداختن . چرا ؟ چون شاهین نجفی معرفی کرده. و جالب تر اینکه عده ای از خاطره های دوران کودکیشون با این کتاب می گفتند . به قول ارست که میگه "آه بگذار زمین زیر پایم دهان باز کند . بگذار صخره سنگ ها مرا زیر آوار بگیرند" و از نظر من که بگذار اینها روشن فکر بمانند. خوب تا اینجا یک پیش درآمدی بود از اشرار اصیل و اما صاد... از دو جهت قابل بررسیه. جهت اول و جهت دوم . ابتدا از جهت دوم شروع کنیم ؛ بُعد محتوایی... طی این سال ها و آهنگ و آلبوم هایی که از شخص شاهین منتشر شده ، دیدیم که ناگاه پرده ها رو پاره میکنه و غالبا خودش و طرفداراش با نام تابوشکنی از آن یاد میکنن. ولی این پرده ها چیه؟ قطعه ممد نوبری از آلبوم رو پلی کنین. درواقع یکی از قوی ترین ترانه های این آلبوم و یکی از بهترین آهنگ های شاهین نجفی از لحاظ محتوا . خوب... اول اینکه این آهنگ را به چشم طنز و شاهین را به عنوان یک کمدین نبینین چراکه به قول مارلون براندو " کمدین ها انسان های تراژدیک هستند"... اگه بخوام صریح الهجه عرض کنم به این ترتیبه که به سه صورت این آهنگ قابل بررسیه. یا اینکه شما از دین و و بزرگان دینی و پیروانش بدت میاد که دراینصورت تموم اشاره های شاهین در آهنگ رو به چشم نوعی توهین و طعنه زدن به اونا می بینی و از گوش کردن اون لذت میبری.. این به کنار... نوع دوم اینکه جنابعالی یک شخص شدیدا مذهبی هستی و باز این آهنگ رو به چشم توهین کاملا واضح می بینی و انواع و اقسام فحش ها رو نثار روح پر فتوح مادر شاهین میکنی ... این هم به کنار ... نوع سوم که مهم ترین است . تو این آهنگ را به نوعی بت شکنی می بینی ، شکستن تعصب... اما سوال اینجاس ؛ این افراد (محمد ، علی، موسا ، عیسی ) آیا به راستی لایق توهین هستند؟  بنده خودم دین رو به هیچ وجه قبول ندارم و از نظر من انسان روز به روز درحال پیشرفت و تکامله و نمی تونه خودشو با دینی که اِن سال قبل نوشته شده وقف بده (بحث در مورد دین را موکول کنیم به وقتی دیگر) اما آیا این اشخاص سزاوار توهین هستند ؟ محمد همان محمدی است که در عصر جاهلیت اعراب آمد و اون وقت که دختران رو زنده به گور می کردند ، از حقوق اونا دفاع کرد . حالا کار ندارم که گفت زن نصف مرده و از این حرفا ولی به هرحال حرف و عمل و کرداش در دوره خودش فوق العاده بود و به نظرم تمومشون انسان های نسبتا خوبی در زمان خودشون بود ... دسته اول و دوم هیچ ... اما برای دسته سوم شاهین باید جواب قانع کننده ای داشته باشد...به چند خط بالاتر رجوع کنیم.گفتیم که آلبوم صاد از دو جهت قابل بررسی هست. یکی از نظر محتوا که به نظرم در سطح قابل قبولی بود و کم و بیش حرف های تازه ای در این آلبوم زده شد... ولی جهت اول چه بود؟ بُعد موسیقیایی... قرار بود که سبک آلبوم راک و گرانچ باشد. این چی بود؟ موزیک های کاملا سمپل و تکراری. اصلا راک یعنی چی شاهین خان؟ راک یعنی چی؟ شما از راک و گرانچ فقط گیتار در دست گرفتن و سه چهار تا عربده زدن و مو تکون دادن های مجید کاظمی رو یاد گرفتید؟ یا به قبل رجوع کنیم . آهنگ بی بی سی... مثلا این هم راک بود؟ یک مشت موزیکِ سمپلِ بی ارزش. از نظر موسیقیایی هم که گفتیم ، در سطح ضعیف... فی المجموع که انتظارات من از این آلبوم خیلی بیشتر از این حرف ها بود و نکته آخر هم اینکه صدهزار مرتبه شکر که بنده لاین ندارم و این مطلب رو دوستم گذاشت و گرنه از امروز ، سه وعده هرهشت ساعت یک بار ؛ مهمان تونل اشرار و اظهار فضلشان می شدیم ... ممنون که مطلب رو خوندید ! 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:,ساعت23:41توسط HELL | |

اصولاً هدف ما از بحث چیست؟ می‌خواهیم حرف خود را به کرسی بنشانیم؟ از تجربه‌های دیگران استفاده کنیم؟ یا با تعامل با دیگران، اندیشه‌های خود را محک بزنیم و بفهمیم که حرف کداممان حق است و به حقیقت نزدیک‌تر است. این ها را گفتم تا عرض کنم که جمله "اوکی هرکس یک نظری داره" بعد از رد و بدل شدن یک حجم عظیمی از اطلاعات ، کاملا غیر منطقی است. هدف بحث چیست؟ هدف این است که چند ساعت با یک نفر صحبت کنی و آخر در جواب بگوید "اوکی هرکس یک نظری داره" .. مرتضا خان عزیز ؛ بزرگِ اشرار، کمی مطالعه داشته باش و بدون که با کپی کردن پست های فیس بوک به جایی نخواهی رسید و در بحث ها مجبور می شوی بگویی "اوکی هرکس یک نظری داره" !

+نوشته شده در چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:,ساعت20:42توسط HELL | |

خسته ام استاد.. تو این روزگار گاهی اوقات واقعا احساس می کنم گم شدم، در برابر کتیبه ی فراخوان خبرنگار در برهوت و پوچی به سر می برم.. شرایط همکاری که عقل از سر هر بنی بشری می پراند. چی شد که همه ارزش های لردی و اعظمی فرو ریخت؟ کلفتی و عظمت محو شد؟ سنت ها متلاشی؟ دیدگاه ها دگر اعتبار نمی افرینند. همه چی پوچ شده استاد. در این اشفته بازار یک چیز التهام بخش این روح زجر دیده و حال خراب من است.. تنها مسکن برایم گفتن ذکر یا علیست که همچون گلوله اتشین چادر سیاه شب جهل را پاره و به اتش می کشد. به قول علی شریعتی: علم بهتر است از ثروت.. با نداشتن علم همه لردی ها فرو می ریزد. به حق که از غلامان علی بود.. علی وار بود. چند ساعتیست که از تمایل به شرایط خیره شدم ولی افسوس جز خیرگی به پیام ها شامل حال ما نمی شود.

+نوشته شده در چهار شنبه 26 فروردين 1394برچسب:,ساعت20:6توسط HELL | |

بیوگرافی و تفسیر اشعار بزرگان#

ایشون از بزرگای سبک رپ به حساب می آد به این صورت که بعد از دعوای با پدر و مادرش سره نمره علوم (قسمت زیست شناسی/ تشخیص انگل از تخمک) بالاخره تونست چند روز از خونه بیرون بره و درنهایت هم یه کلاه کپ خرید.خب... چی از این بهتر؟ داشتم رپ پرمحتوا و پرمغز و دلبراشو میخوندم که به نکته های جالبی رسیدم و بد نیس بدونین. کسایی که پشت سر چی چیدن ( یاد رب چین چین افتادم ، بچین بچین ، نه نه ، بچین به چین ... اگه تبلیغشو دیدین با ریتم بخونین... بگذریم !) درواقع همونایی بودن که بت یاد دادن رپ چیه وگرنه هنوز درگیر آهنگ " شبا همش به میخونه میرم من..." و "سلام من به تو یار قدیمی..." و "شهلا یارمهربونوم..." و غیره بودی. یه چیز دیگه. تو رپش نوشته که"مقصد من 4,5 متری خیابونا"... وقتی این مصرع رو خوندم اشک از چشام جاری شد. بالاخره تو ولایت اینا هم آسفالت کشی کردن (جا داره همینجا از دکتر روحانی تشکر کنم که به مناطق محروم هم رسیدگی میکنن) .... خب " زیر رادیکالی"... زیر رادیکال مفهوم های خاصی داره.گاهی یه عدد واردش میشه و یه عدد کوچیکتر میاد بیرون ولی گاهی یه عدد کسری میره توش و یه عدد بزرگتر میاد بیرون... که در هر صورت با این مصرع به ما فهموند که هم اکنون کلاس سوم راهنمایی ( یا به نظام جدید کلاس نهم) به سر میبره و چندماه دیگه امتحاناتش شروع میشه... امیدوارم مدرک سیکلشو بتونه بگیره . " رپو فاحشه کردن" اول اینکه من ادعایی در رپ نداشتم ولی بنظرم امثال بعضیاو رپو اوبـــی کردن. "واسه جنگ با تو حاضریم"... من یکی از این جنگاشو دیدم الان براتون خاطرشو میگم. یه بار یکی از بغلش رد شد و ایشون هوس"جنگ" کرد. رفت هفت هشت تا از بچه محلاشو اورد و به یارو گفت به کی خندیدی ؟ اون یارو که چهره ی عاقل اندر سفیه و کشیده ، قامتی کوتاه ، دستانی پینه زده و موهایی ریخته داشت ؛ دستی در خشتک خود کرد و شروع کردن به خاراندن خایه ( آخه هوا گرم بود ) و گفت : با تو بودم کیونی ! ... نامبرده و همون هفت هشت نفر هم قانع شدن و رفتن. حالا منم با واسه جنگ کاملا آماده ام ... "وی" همون "رایدن" هست که لقبش ، اسم کارکتر یه بازیه... !!! 

 

+نوشته شده در دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,ساعت1:39توسط HELL | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد