هکساو ریج فوق العاده بود. مل گیبسون نشون داد که هنوزم دود از کنده بلند میشه. گیبسون بعد از ده سال اومد تا به جوجه فیلمسازهای الان نشون بده که حماسه یعنی چی. و چجوری میشه یه فیلم حماسی ساخت. چجوری میشه شعار نداد و درعین حال حرف زد. چجوری میشه صحنه های تراژدیک و حماسی خلق کرد و چجوری میشه از یه آدمِ معمولی قهرمان ساخت. بازم میگم هکساو ریج فوق العادست. بجز شخصیت پردازیِ کارکترهای فرعی که ضعیف بود و میتونست بهتر باشه، نکته ضعیف دیگه ای توی فیلم دیده نمیشه و بازم باید گفت که هکساو ریج فوق العادست.
فیلم خوبی بود (قابل توجه اون عزیزانِ کوته فکری که فکر می کنند ما بیکار نشستیم کنج خونه و منتظریم فیلمی ساخته بشه تا بگیم فاجعس! ). برخلاف تعداد زیادی از کاندیدهای امسال که تازه فیلم رو از دقیقه پنجاه به بعد شروع میکنند، این فیلم دقیقا از دقیقه یک شروع شد. از همون ابتدای فیلم، با خلق یک فضای ملودرام مخاطب رو وارد فیلم میکنه و تا آخر هم ببینده رو نگه میداره. فیلم خسته کننده نیست. با قصه سر راست و تمیزی طرفیم که آدمیزادی داره جلو میره. فیلم برداریِ کار اما کمی مشکل داره. وقتی قراره که داستان رو از دید یک نفر روایت کنیم و ما هم از ابتدا تا انتهای فیلم، با همون یه شخصیت روبرو هستیم و باهاش جلو می ریم، اینکه یه دفعه در دقیقه هشتاد فیلم فلش بک بزنیم و دیدِ ما تغییر پیدا کنه، درست نیست و سوتی کارگردانه. یکی دوبار این غلط توی فیلم دیده میشد. ضعف بعدی هم مشکل فیلمنامه در پرده اول داستانه ( لو رفتنِ نیتِ شومِ اون زنه با دیالوگ شوهرش، درست جلوی پسره) که خیلی سعی می کنم اسپویل نکنم. اما فی المجموع فیلم قابل قبول و خوبیه و یکی از اصلی ترین کاندیدهای اسکاره بنظرم.
ال جز نامزدهای اسکار نیست که البته باید میبود. بنظر این فیلم از رقبای اصلی فیلم فروشنده بود یا بهتر بگم؛ فروشنده رقیب ضعیفتر این فیلم بود، با موضوعی یکسان یعنی تجاوز. که البته مسله تجاوز توی این فیلم بشدت بی پرده تر از فروشنده بیان میشه. صحنه های چرک و خشن توی این فیلم بشدت زیاده و دیالوگ ها و حتا فرم فیلم، تندی و تنش فیلم رو دوچندان میکنه تا جایی که بنظرم یک نفر باید مازوخیست باشه تا از این فیلم خوشش بیاد. ال واقعا دیوونه کنندست و فیلمساز هم با زیرکی تمام قصد دیونه کردنِ مخاطبش را داشته که البته موفق هم بوده. یعنی این فیلم بقدری چرک و خشنه که بنظرم ده تا تارانتینو باهم نمی تونن چنین فیلمی دربیارن. ای کاش فقط روی شخصیت پردازیِ زنی که بهش تجاوز شده بود بیشتر کار میکرد.
فیلم خوبی نیست. مشکلات اساسی فیلم نامه ای داره. بعد از مرگ پدر اون بچه عه، باید غم ببینیم که نمی بینیم و باید تبدیل این غم به فراموشی رو ببینیم که نمی بینیم. باید وابسته شدن بچه عه به عموعه رو ببینیم که نمی بینیم. شخصیت پردازیِ کارکتر اصلی فیلم بد نبود اما با قصه ضعیف اون هم نابود شد. بنظرم میتونست فیلم خیلی بدی نباشه اگه توجه بیشتری به سه المان اصلی فیلم میکرد. نخست شخصیت پردازی پسره. دوم فیلم نامه ی ضعیف بخصوص در پرده اول فیلم. و سوم که البته مشکل خیلی از فیلمهای امسال هم هست، شروع سریع فیلم. جدیدا نمی فهمم چرا فیلم ها تازه از دقیقه پنجاه، شصت شروع میشن. فیلم باید توی همون پنج دقیقه اول قصه خودش رو جلو ببره و بیننده رو با فیلم درگیر کنه که نمیکنه.
فیلمی که هزار بار در سال توی هالیوود میشه دید. سفینه های فضایی وارد شهر شدند و بقیش هم که خودتون می دونید. کی قراره که هالیوود دست از این کلیشه ها برداره؟ یه اتفاقی میفته و مطابق کلیشه ی همیشگی، یک عالمه اخبار توی تلویزیون میگن که فلان اتفاق افتاده. کارکتر اصلی توجه زیادی به این اخبار نمی کنه ولی چندی بعد با این مشکل مواجه می شه و سعی می کند جلوی این اتفاقات را بگیره. این کلیشه رو چندبار توی سینمای هالیوود دیدید؟ بدون هیچ فکر و تامل خاصی. کلیشه کلیشه کلیشه. که تازه این فیلم علاوه بر کلیشه بودن، فاجعه هم بود. چه از نظر قصه که فاجعه بود. چه از نظر فیلمبرداری که تعریفی نداشت و چه از نظر نوع روایت. افتضاح بود ولی دو سه تا دیالوگِ مشکوک داشت. اونجایی که امی آدامز حرف از معامله ی "برد-برد" میزنه. احساس میکنم که یه خبرایی هست و شاید هم یه جایزه هایی هم بگیره